
هفت دهه درخشش محمد شاهرودی در صحنه تئاتر مشهد
تنها بازمانده نسل اول تئاتر مشهد بعد از ۹۲ سال زندگی هنرمندانه در اواخر اولین ماه زمستان سال ۹۶ خاک صحنه را برای همیشه بوسید و از تماشاخانه دنیا رفت.
استاد محمد شاهرودی، هنرپیشه نقشهای اسطورهای در نمایشهای تائیرگذار دوره خودش بود. او پس از ۶۰ سال خاک صحنه خوردن، آموزش دادن و غم هنرخوردن در حالی روزهای آخر عمرش را سپری میکرد که دیگر هیچ همدورهزندهای نداشت و در بین هنرمندان مشهدی ناشناخته بود.
او که این آخریها قدرت تکلمش را از دست داده بود و فراموشی ذهنش را از خاطرات خالی کرده بود، تنها عکسهای سیاه و سفید بودند که چشمهایش را نمناک میکردند و لبهای خستهاش را حالت میدادند.
اجرای نقش کاوه آهنگر در دهه ۲۰
استاد محمد شاهرودی متولد ۱۳۰۴ در شهر مشهد است. حرفه پدرش هیزمشکنی بود. آنگونه که اطرافیان استاد شاهرودی برایمان تعریف میکنند، او در نوجوانی علاقه زیادی به سینما داشته و هر بار گذرش به خیابان ارگ میافتاده، سمتِ سینماهای آن راسته را پیش میگرفته و به تماشای فیلمهای پُرطرفدار آن دوران مینشسته است.
ورود استاد شاهرودی به این حوزه برمیگردد به خط خوش این هنرمند؛ زمانی که ۱۴ سال دارد، روزی که از مقابل مغازه اصغر شکوهی تابلونویس تئاتر عبور میکند و تابلوهای مغازه نظرش را جلب میکنند. میایستد و با اشتیاق تماشایشان میکند. شکوهی که توجه او را به خط خوش میبیند، از او میخواهد اگر علاقهای به این کار دارد، شاگردش شود. محمد روی کاغذ، خطی مینویسد همان خط خوش سرآغاز کار او میشود به عنوان تابلونویس تئاتر و سینما.
شاهرودی با پیشنهاد اصغر شکوهی که در سیرک هم بازی میکرده پا روی صحنه تئاتر میگذارد.
در سالهای دهه۲۰ نمایش کاوه آهنگر در سینما هلال احمر (شیروخورشید) اجرا میشد. محمد که مشتاق بازی در این نمایش بود با وساطت یکی از بازیگران با مسئول گروه آشنا میشود. امتحان میدهد و خلاصه پای او به صحنه تئاتر باز میشود.
بازی در نقشهای تاریخی
یکی از ویژگیهایی که محمد شاهرودی را نسبت به معاصران خودش متمایز میکند، بازی او در نقش شخصیتهای تاریخی مانند کاوه آهنگر، نادرشاه افشار، کوروش و فرعون است. او این کار را برای نخستینبار در مشهد انجام میدهد و ۲۰ سالی به ایفای نقشهای تاریخی میپردازد.
بابک خرمدین، سپهبد بهرام، کورش کبیر، رستم و نادر پسر شمشیر برخی دیگر از مهمترین نقشهای شاهرودی بود. او هیچگاه از ایفای نقشهای ملی خسته نشد و برعکس علاقه او به این نقشها ریشه در عدالتخواهی و ظلم ستیزی این هنرمند داشت.
روی صحنه بردن بابک خرمدین جلوی چشم روسها
پس از آغاز جنگ جهانی دوم در ۹شهریور ۱۳۱۸ ایران بیطرفی خود را اعلام کرده بود. به دلیل گستردگی مرز ایران با اتحاد جماهیر شوروی و درگیری با آلمان این بیطرفی ناپایدار بود. سال ۱۳۲۰ ارتش متفقین به بهانه حضور جاسوسان آلمانی در ایران، کشور را اشغال کرده بودند.
ارتش شوروی از سه طرف و سه ستون وارد خاک ایران شده بود. ستون اول از محور «جلفا» در تبریز حرکت کرده، ستون دوم از راه «آستارا» به سوی بندر پهلوی (انزلی) و رشت پیشروی کرده و ستون سوم به ناحیه مرزی شمال شرقی خراسان هجوم برده بود که در این تهاجم مراکز مهمی مانند تبریز و مشهد و شهرهای ساحلی دریای خزر تحت اشغال ارتش شوروی درآمده بود.
سال ۱۳۲۳که روسها در محلات اصلی شهر مشهد مستقر شده بودند و هر صدای مخالفی را خفه میکردند زمانی بود که شاهرودی نمایش کاوه آهنگر را که روسها آن را تحریک آمیز میدانستند، روی صحنه برد.
جمعیت زیادی برای تماشای نمایش در سالن که در خیابان ارگ واقع بود، جمع شدند و در پایان نیز تماشاچیان تحت تأثیر این نمایش و بازیهای پرشور پرچم روسیه را پاره کردند.
از استاد خط تا استاد افتخاری تئاتر
شاهرودی از سال ١٣٢۴ تا ١٣٣٠ در مشهد نزدیک به چهل نمایش بازی میکند. او در سال ۱۳۳۱، به تهران میرود و به استخدام آموزش و پرورش در میآید و در سال ۴١ از وزیر آموزش و پرورشِ وقت به دلیل هنر خوشنویسیاش لقب «استاد خط» را دریافت میکند. همچنین درکنار دبیری و آموزش، کار تئاتر را از سر میگیرد و با بزرگان تئاتر آن دوران همچون عزت ا... انتظامی، علی تابش، مجید محسنی و... شروع به همکاری میکند. با اجرای نمایش در تالار شهر تهران برای خود شهرتی رقم میزند و عنوان افتخاری استادی نیز در همین زمان به او اعطا میشود.
شاهرودی در سالهای حضورش در تهران طرفداران زیادی داشته، اما زمانی که از او دعوت میشود در سینما فعالیت کند، نمیپذیرد. او در آن سالها همچنین از طریق آشنایی با محسن فرید در رادیو مشغول به کار میشود و در کنار هنرمندان برجسته آن دوران به گویندگی در برنامه قصههای هزار و یک شب میپردازد و آن نسل خاطره انگیز را میسازد.
استاد محمد شاهرودی تا سال ۱۳۶۱ به صورتی مداوم در حوزه تئاتر مشهد به فعالیت خود ادامه میدهد و افراد بسیاری را در زمینه تئاتر آموزش میدهد. او پس از سالها کار در تهران و با وجود شهرت و طرفدارانی که داشته در سال ۶۷ به خاطر خانواده به زادگاهش مشهد برمیگردد و در سال ۱۳۷۸ کاملا از صحنه کنارهگیری میکند.
هم بازی عزتا... انتظامی همسایه «دانشآموزی»ها
شاید به خاطر تواضع و فروتنی استاد بود که حتی فرزندان او خیلی از شهرت دوران جوانی پدر چیزی نمیدانستند. اینها را بگذارید کنار سالها زندگی در محلهای که هر هنرمند دیگری همسایه ساکنانش بود، بیشک نامش بر زبانها جاری میشد. استاد شاهرودی سالها ساکن محله دانشآموز بود بی آنکه کسی بداند همبازی عزتا... انتظامی، محمدعلی کشاورز، پروین سلیمانی و ... همسایه آنهاست. اطرافیان استاد میگویند هیچ علاقهای به گفتن افتخارات گذشته نداشت و بیشتر غم این روزهای مردم را میخورد.
آخرین نقشی که غریبانه اجرا شد
آخرین نقش استاد غریبانه اجرا شد. پیکری که انتظار میرفت دستکم چند نفر از مسئولان و هنرمندان تئاتر مشهد برای تدفینش حضور داشته باشند، اما ظاهرا وقت اداری تمام شده بوده و کارهای مهمتری وجود داشته تا تنها و آخرین بازمانده نسل اول تئاتر در اوج گمنامی و غربت به آغوش خاک برود. استاد محمد شاهرودی در ۲۲ دی ماه سال جاری به آرامگاه ابدی سپرده شد.
خاطره استاد از مکتب خانه (درد ترکه انار به خاطر خط خوش)
در هفت سالگی به مکتب حوض لقمان میرفتم. ملا مرد سختگیر و بدخویی بود؛ همیشه ترکه اناری در دست داشت و تنبیه میکرد. همه بچهها از او میترسیدند، بهویژه بچههای بدخط که همیشه خدا کتک میخوردند. من ذاتا خط خوشی داشتم و به طور پنهانی مشق خوشنویسی بچهها را مینوشتم.
از اینکه تعدادی از بچهها را از کتک خوردن نجات میدادم خوشحال بودم. اما یک روز که بیرون مکتبخانه مشغول نوشتن خط برای یکی از بچهها بودم استاد متوجه شد، اما در آن لحظه اصلا به رویمان نیاورد. اما وقتی به مکتب رفتیم، استاد از همه امتحان گرفت. اول آن بچهها را تنبیه کرد بعد هم سراغ من آمد.
آن روز چنان ترکه انارهای استاد تنم را رنجور کرد که غروب پدر برای بردن به خانه کولم کرد. مادرم آن استاد را نفرین کرد. سه روز بعد باخبر شدیم استاد از روی بام افتاده و فوت کرده است. با وجود اینکه از او کتک بدی خورده بودم، اما از این خبر خیلی ناراحت شدم. دوباره به مکتب برگشتم و به دلیل خط خوبی که داشتم از من خواستند سرمشق بچهها را بنویسم.
دکتر علی اکبر خاوری، روزنامهنگار پیشکسوت: مگر استاد زنده است؟!
زمانی که محمد شاهرودی نقش کورش را اجرا میکرد، ما بچه بودیم. سالن نمایشخانه سقف نداشت و ما برای دیدن تئاتر او روی پشت بام میرفتیم و مجانی دوساعت تئاتر تماشا میکردیم.
چند وقت پیش که به من خبر دادند قرار است جمعی از علاقهمندان تئاتر و اعضای انجمن توسعه گردشگری چهارباغ به دیدن استاد بیایند با تعجب پرسیدم مگر شاهرودی هنوز زنده است؟ وقتی پاسخ مثبت شنیدم دیگر وظیفه خودم دانستم که هرطور شده در این دیدار حضور پیدا کنم.
دلنوشتهای برای استاد به قلم محمد اسدی نژاد
بسیاری از اطلاعات امروز از استاد شاهرودی با تلاشهای جوان نقالی به دست ما رسیده که خاطرات و عکسهای قدیمی این پیشکسوت تئاتر را ثبت و ضبط کرده است. او در دوران زندگی استاد نیز بارها و بارها واسطه آشنایی و دیدار علاقهمندان با استاد شد و حالا در اندوه مرگ این مرد بزرگ دلنوشتهای قلم زده است.
بگذار تا بگرییم، چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداعِ یاران
دوباره فراق بزرگی خنجری بر روح و جانم زد.
استاد شاهرودی هم رفت. ایفاگر نقشهای درام و تاریخی، آخرین بازمانده نسل اول تئاتر خراسان بود. از گویندگان قصههای هزار و یکشب رادیو و خطاطی برجسته ... او نه تنها در صحنه نمایش بلکه هنرمندی در صحنه زندگی نیز بود. فراموش نمیکنم گریههایش را که از بیوفایی وبیمهریها مینالید، از فراموشکاران زمانه.
به او قول داده بودم که تا زمان حیاتش حرفهایی که بینمان رد و بدل شده بود را جایی نگویم، اما دیگر او حیات ندارد. باشد که بگویم خیلی حرفها را تا بدانی که دیروز نمایش و تئاتر در این سرزمین چه بوده و هنرمندان چه سختیها کشیدند تا ما صحنه داشته باشیم.
از کودکی میشناختمش. با پدر وعمویم و مرحوم وحیدی و اصغر قفقازی همراه بود. او انسان بود. با تمام بزرگیاش مهربان و متواضع، تکبر در قاموسش مفهوم نداشت. نقشهایش را که امروز در صفحه رایانهام میبینم، فراموش نخواهم کرد. در هر سطر و خط وکلامش درس میهن دوستی و عشق موج میزد.
در ساحل خاطراتم با نگینهای سبز و یاقوتهای سرخ نام استاد شاهرودی را حک میکنم و فریاد میزنم:
ای خوشا مرگی که باشد افتخار اندر پی اش
زنده باد ایران و فرزندان میهن پرورش
* این گزارش پنجشنبه، ۲۸ دی ۹۶ در شماره ۲۶۹ شهرآرامحله منطقه ۱۱ چاپ شده است.